Google+

آموزش لینوکس و امنیت

مرجع آموزش لینوکس و امنیت پارسی

آموزش لینوکس و امنیت

مرجع آموزش لینوکس و امنیت پارسی

یکی از پادشاهان دوره های دور کشورمان در شکارگاهی به شب بر خورد و ناگزیر در کناره ی یک آسیاب رحل اقامت گزید بی هیچ سر پناهی. آسیابان پیر در آمد که: من گوشهایم سنگین است و اگر بخواب روم صدایی نمی شنوم. و گفت: به شما توصیه می کنم به داخل آسیاب بیایید تا از باران تندی که خواهد بارید خیس نشوید. پادشاه، وزیر همراهش را خواست و سخن آسیابان با وی در میان نهاد. وزیر به آسمان نظر افکند و غش غش خندید که: این آسمان هرچه داشته باشد باران نخواهد داشت...

شب باران تندی باریدن گرفت، و در کوفتن های پادشاه و همراهانش بجایی نرسید. صبح، آسیابان در را واگشود و همگان را خیس آب یافت. پادشاه، آسیابان پیر را فراخواند و گفت: تو از کجا دانستی که باران می بارد و وزیر من ندانست؟ آسیابان به الاغ فرتوت خود اشاره کرد و گفت: این الاغ من هرگاه عرعر می کند و بعد از هر عرعر بی دلیل پای به اطراف می پراند من اطمینان می یابم که باران خواهد بارید. پادشاه درنگی کرد و به آسیابان گفت: خواهشی دارم، اجابت می کنی؟ آسیابان گفت: چرا که نه. پادشاه گفت: این الاغت را با وزیر من عوض کن!

نظرات (۶)

D:
سلام استاد گفتیم سایت رو آپدیت کنید منظور سری آموزش هکر قانونمند رو ادامه بدید....
البته این مطلب هم انصافا خیلی جالب بود، دستتون درد نکنه، منتظر آموزش ها تون هستیم
ارادتمند شما
ظاهراً باید اینطور نتیجه‌گیری کنیم که در این مورد الاق بر وزیر برتری داره و پادشاه حق داشته این درخواست رو از آسیابان بکنه. ولی اینطور قضاوت کردن یعنی برداشت سطحی و تعصبی! پر واضحه که انسان طبق دانش روز خودش مسایل رو پیشبینی میکنه پس وزیر بیچاره تقصیری نداره. مقصر اصلی پادشاه بوده که همون لحظه از آسیابان دلیل جدی بودن این هشدار رو نپرسیده.
سلام

ببخشید کلاس های اموزشی شما کجا برگزار میشه ؟!
پاسخ:
مازندران - ساری
اما احتمالا تهران هم برم برای تدریس

ممنون
جالب بود مهندس
هوراااااا گری‌مایند برگشت (:
  • مهدی درویشی
  • خسته نباشی دادا.
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی