Google+

آموزش لینوکس و امنیت

مرجع آموزش لینوکس و امنیت پارسی

آموزش لینوکس و امنیت

مرجع آموزش لینوکس و امنیت پارسی

روزی از کوچه پس کوچه های پایین شهر میگذشتم ، چشمم به مردی با لباس و کفشهای گرانقیمت افتاد که به دیواری خیره شده بود و میگریست . نزدیکش شدم و به نقطه ای که خیره شده بود با دقت نگاه کردم نوشته شده بود :


"
این هم میگذرد"


علت را پرسیدم، گفت:

این دست خط من است ، بیست سال پیش در این نقطه هیزم میفروختم .

الان صاحب چندین کارخانه ام.

پرسیدم پس چرا دوباره به اینجا برگشتی؟

گفت آمدم تا پر رنگتر بنویسم :


"این هم میگذرد"

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی